سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/12/29 | 11:10 عصر | نویسنده : چونا

بارها به دیدنت آمده بودم، در زمانهای مختلف در روزهای مختلف. به دیدنت آمده بودم در مناسبتهای مختلف. با احوال و احساسهای مختلف. بارها به دیدنت آمده بودم تنها و گاهی تن ها! نمیدانم از چه زمانی بوده است که این دل به تو و به این سرایت انس گرفته است!

اما این بار این سرای زیبا و آرامت، این سرای دلنشین و با صفایت پر شده بود از وجودهایی که هر یک کوله باری داشتن از خواسته ها و به امیدی. امیدی به تو که برآورده کنی همه آنچه را که در کوله خود آورده بودند.

و من ناامیدتر از همیشه، مضطر تر از گذشته، بدحال تر از همه وقت، با مرور تمام گذشته ام به سوی تو می آمدم. و نمیدانم چه میشود که در آن کنج حرمت میتوانم چنین بی پروا اشک بریزم! و زیر لب و با تمام وجود بی وجودم میخواندم: یا مقلب القلوب و الابصار (و گذشته ام) یا مدبر اللیل و النهار (و آینده ام) یا محول الحول و الاحوال (و تقدیر نوشته شده ام) حول حالنا الی احسن الحال... و دیگر هیچ جز سرازیر شدن اشکهایی که اختیارشان با من نبود...

 




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ