سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/12/29 | 11:10 عصر | نویسنده : چونا

بارها به دیدنت آمده بودم، در زمانهای مختلف در روزهای مختلف. به دیدنت آمده بودم در مناسبتهای مختلف. با احوال و احساسهای مختلف. بارها به دیدنت آمده بودم تنها و گاهی تن ها! نمیدانم از چه زمانی بوده است که این دل به تو و به این سرایت انس گرفته است!

اما این بار این سرای زیبا و آرامت، این سرای دلنشین و با صفایت پر شده بود از وجودهایی که هر یک کوله باری داشتن از خواسته ها و به امیدی. امیدی به تو که برآورده کنی همه آنچه را که در کوله خود آورده بودند.

و من ناامیدتر از همیشه، مضطر تر از گذشته، بدحال تر از همه وقت، با مرور تمام گذشته ام به سوی تو می آمدم. و نمیدانم چه میشود که در آن کنج حرمت میتوانم چنین بی پروا اشک بریزم! و زیر لب و با تمام وجود بی وجودم میخواندم: یا مقلب القلوب و الابصار (و گذشته ام) یا مدبر اللیل و النهار (و آینده ام) یا محول الحول و الاحوال (و تقدیر نوشته شده ام) حول حالنا الی احسن الحال... و دیگر هیچ جز سرازیر شدن اشکهایی که اختیارشان با من نبود...

 




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 7:16 عصر | نویسنده : چونا

به عقب بر میگردم و او را میبینم که به راهش ادامه میدهد، دوست دارم برگردد مرا ببیند اما او...

آیینه ماشین را تنظیم میکنم به عقب نگاه می کنم دوست دارم او هم برگردد و نگاهی کند اما...

نگاه آخرین بعد از هر جدایی، خداحافظی را دوست دارم اما...

نگاه به عقب، نگاه به گذشته، در این روزهای آخرین سال 92

نگاه به تمام لحظات، خاطره ها، حادثه ها؛ نگاه به همه زمانه ها که گذشت با تو و بی تو اما...

الهی! حتما تو هم دوست داری که بنده ات برگردد به سمت تو تا شاید نگاه آخر، او را از رفتن در مسیر باطلش باز دارد اما...

الان خوب می فهمم چه حسی داری وقتی برنمیگردد

اما من برمیگردم و به تو نگاه میکنم شاید که این آخرین نگاه باشد اما ...

ربی من لی غیرک!




تاریخ : شنبه 92/12/10 | 5:40 عصر | نویسنده : چونا
       

  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ