سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 4:43 عصر | نویسنده : چونا

فکر میکنم حدودا:

نوامبر که تمام شود تقریبا یک سال است که به شخصه و شخصا هیچ فایل موسیقایی را باز نکردم و گوش نداده ام!

نوامبر که تمام شود واقعا یکسال است که دل به هیچ سروده و ترانه و حتی نوحه ای نداده ام. 

نوامبر که تمام شود یکسال است که از هندز فری موبایلم استفاده نکرده ام.

و من همان هستم که بی موسیقایی روزم شب نمیشد حالا این موسیقایی هر چه باشد. 

نوامبر که تمام شود بیش از یکسال است که درگیر شده ام

نوامبر که تمام شود یکسال تمام است که مضطر شده ام!

نوامبر که تمام شود یکسال است که در حال جنگیدنم!

نوامبر که تمام شود زندگیم خلاصه میشود!

نوامبر که تمام شود یکساله میشوم!

تولدم مبارک!

 




تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 3:50 عصر | نویسنده : چونا

وقتی قرار است همه چی نه بشود نه میشود!

بنده خوبی باشی یا بد! فرقی ندارد!

تنها فرقش توجیه کردنت هست. همین!




تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 3:48 عصر | نویسنده : چونا

کاش این بار هم محکم زده بودمت.

دفعه اول توی گوشت زدم. اما کاش این بار توی دهنت زده بودم.

جسارت نوجوانیم بیشتر بود. هرچند که آن بار هم قصد زدنت را نداشتم.

ولی خوشحالم که زدمت. این بار هم باید میزدم آنچنان محکم که تا آخر عمرت نتوانی حرفی بزنی.

و تا اخر عمرم پشیمان خواهم بود که چرا نزدمت؟!! چرا؟ 




تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 3:46 عصر | نویسنده : چونا

دوست خوب مشخصه های زیادی دارد

دوست خوب دوستی هست که هر وقت ازش بخواهند جایی بروند او بگوید: چه خوب برویم!

دوست خوب دوستی هست که هر وقت ازش بخواهند کاری انجام دهد او بگوید: حتما با کمال میل!

دوست خوب دوستی هست که قبل از آنکه ازش چیزی بخواهند او باید به صورت علم لدنی بداند که طرف مقابلش چه میخواهد!!

دوست خوب باید خودش مدام پیشنهادهای خوب دهد.

دوست خوب باید حافظه ای در حد ابر کامپیوترها داشته باشد باید همه چیزها را با ریزترین جزئیات یادش باشد

دوست خوب هیچگاه نباید اشتباه کند

دوست خوب نباید ناراحت شود غمگین شود آزرده شود قهر کند عصبانی شود

دوست خوب باید مهربان تر از مهربان ترین موجود عالم باشد

دوست خوب نباید شکایت کند حرف دلش را بزند طرف مقابلش را ناراحت کند آزرده کند برنجاند

دوست خوب نباید عیوب دوستش را بگوید اگر هم بخواهد بگوید باید آنقدر کادو پیچش کند که خدای نکرده اصلا طرف نفهمد عیب چه بوده است.

دوست خوب باید از یک ماه قبل از تولد در تهیه تدارک یک جشن تولد خوب برای دوستش باشد

دوست خوب همیشه باید به بهترین حالت موجود باشد

دوست خوب باید تمام عیوب و نقصها و ایرادات را بپذیرد و سریعا در صدد برطرف کردنش برآید

دوست خوب باید هرچه به او غر زدن تحمل کند آن هم با روی خوش

دوست خوب هیچگاه نباید نقد کند ایراد بگیرد

دوست خوب هر کاری که برای طرف مقابلش ناگوار است نباید انجام دهد ولی طرف مقابل حق دارد چنین کند

دوست خوب کسی است که اگر ازش رنجیده شدند  و بروند به یک نفر غیر از او بگویند، او نباید ناراحت شود

دوست خوب آن است که مشکلات و غم و غصه های طرف مقابلش تنها غم زندگیش باشد

دوست خوب آن است که هیچ گاه براساس دلش تصمیم نگیرد

دوست خوب آن است که سکوت هم نکند و فقط تائید کند

دوست خوب آن است که اگر پیشنهادی به طزف مقابلش داد ولو چندین صد بار و او رد کرد اصلا ناراحت نشود

دوست خوب آن است که بتواند رفتار طرف مقابلش را 60 بار که نه بل 120 بار توجیه کند.

دوست خوب همیشه باید طرف مقابلش را به بیشترین میزان ممکن دوست بدارد و هر روز و هر لحظه آن را بیان کند نه زبانی که به انواع گوناگون.

دوست خوب باید...؟!*

-----

* این متن هیچ ربطی به دوستان عزیزم ندارد! فقط حس طنزی آمد در وجودمان و قلم زدیم. البته که گاهی خودمان هم همین هستیم زیادی مطلب به خاطر همین هست.




تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 3:39 عصر | نویسنده : چونا

دیگر کمتر کسی را به یاد میآورد!

دیگر یادش نمیآید که همسرش فوت شده است. تا هفته پیش قبر همسرش را در همان خانه ای که زندگی می کرد میدانست و چه تعریفی از او میکرد از خوبیهایش و ... و حالا می گفت "اصلا معلوم نیست کجاست؟ دربند زندگی نیست!" کمتر سراغ فرزندانش را میگیرد بیشتر سراغ پدر و مادر و برادرهایش را میگیرد. حرف زدنش هم دارد کم کم نامفهوم میشود. دقیقا رو به افول! و الان بزرگترین فرد فامیل است. که بسان بچه ای و نوزادی میماند. دیگر دستشویی را هم گم میکند! در لحظه تصمیم میگیرد برود خانه اش! درحالیکه در خانه اش هست.

سرعت بیماری رو به افزایش است. آخرین باری که دیدمش خیلی رنجور شده بود.

به یاد گذشته افتادم آن زمانها که چقدر دوست داشتم بروم خانه اش و بازی و بازی و بازی. و ما جز آنهایی بودیم که خیلی هم مهم نبودیم ما همیشه دور بودیم! فرزندان دیگر و نوه های دیگر نور چشمی تر بودن!

و حالا همان نور چشمی ها حوصله نگهداریش را هم ندارن! شاید هم دارن! اصلا مگه من چکار میکنم برایش؟

و باز هم این دور ها هستند که هستند. دلم برایش میسوزد. گاهی میگویم مگر برای من چه کرده است؟ و تمام خاطراتی که در کودکی دلم شکست! برای یک بستنی که آنها خوردند و ما نبودیم که بخوریم! نه آنکه نباشیم نگفتن که بیاییم چون دور بودیم!

یاد تمام خاطراتی که میدانم تحلیل آنها ناشی از ذات پلید است! اما ...

اصلا چرا زنده است؟ مراسم خاکسپاریش را تصور میکنم کفن و دفن و ختم و چهلم و سال! با تمام جزئیات! این بار لباس مشکی هم دارم نیازی به خرید ضرب العجلی هم نیست! و اصلا حوصله هیچ کدامشان را ندارم. قطعا از رفتنش ناراحت خواهم شد. اما حوصله هیچ کدامشان را ندارم! کاش میشد نباشم که بخواهم حضوری داشته باشم!

 

امان از ذات پلید!

الهی العفو ..




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ