راجع به زمان می گفت، بحث سنگینی بود نظریه کدام فیلسوف بود یادم نمی آید به گمانم شیخنا ابن سینا! عجیب ارادتی به این شیخ دارد!
از اینکه آیا زمان دوار است یا مثل خط صاف است می رود تا بی نهایت...
می گفت اگر خط است سالگرد گرفتن وقایع چه معنایی دارد آن وقت؟!!
یادم می آید برای او این سالگرد گرفتن از یک هیجان خاصی برخوردار بود یعنی ذهنش را درگیر کرده بود...
یاد آن قافله شتر افتادم که از سوراخ اتاقکی به آن نگاه می کنی : حال! آینده! گذشته!
مدتی نگذشته بود که گویی در لحظه فارغ از زمان شدم به بالای سقف آن اتاقک رفتم و دیدم همه چیز را! در لحظه دیدم که همه وقایع دارد اتفاق می افتد!
نه گذشته ای نه آینده! همه چیز اتفاق می افتاد و دوباره تکرار می شد! مثل موسیقی که بگذاری مدام تکرار شود!
و من خودم را می دیدم من های زیاد که همه خودم بودند و هر کدام داشتن یه کاری را انجام می دادن و به انتها که می رسید دوباره از نو...
همه زندگیم در لحظه حال بود...... و عجیب ویران شدم! از آن حادثه تا الان فقط ویران شدنش برایم مانده است!
------
اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (14) سوره مبارکه اسراء
.: Weblog Themes By Pichak :.