تاریخ : دوشنبه 93/9/17 | 7:7 عصر | نویسنده : چونا

چادر عربی اش را سرش کرد یک پارچه سبز هم انداخت رو صورتش!

رفت یک گوشه نشست!

چی دوست داری الان؟

: بابامو! دلم براش تنگ شده! خیلی وقته ندیدمش!

 من بچه خوبی بودم حرف عمه زینبم ام رو هم گوش می کردم!

اما هنوز بابام نیومده!

---

و لنز دوربینم دوباره تار شد!

--------

پرسیدم بهش یاد داده بودی که چنین بگوید؟

گفت: نه!

--------------------

آجرک الله یا صاحب الزمان (عج)




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ