سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 93/7/2 | 2:26 عصر | نویسنده : چونا

اضطراب کشیدن و نگرانیش هم مرا بیتاب می کند

مادر است دیگر چه کار کند

گفتم چه میدانی چه بر من گذشته!

گفت مادر نشدی و دیگر هیچ نگفت و سری تکان داد.

مظطرب شد لرزش صدایش از پشت گوشی هم معلوم بود نگرانیش و اینکه سعی میکرد استوار بماند.

مادری نگران که از همه جهت باران بلا برایش نازل میشد

دلم نمیخواست مضطربش کنم اما بایدی در کار بود

و مضطرب شد

میدانم خوابش نمیبرد ...

 

و او همچنان میخواست استوار بماند و من فروپاشیدنش را میدیدم

و گریه ای که دست خودم نبود




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ