همیشه شنیده بودم که ایران کشوری نفت خیز! همه جا خوانده بودم ایران و نفتش! امتحانها دادم که جوابش نفت ایران بود. و چاه های نفتش!
در مدرسه کتاب رسانه !
اما خیلی بعد ها فهمیدم که نفت ایران کجا و نفت آنها کجا! تکنولوژی استخراجش به کنار! و غصه خوردم. مثل یخی که ذوب میشود آب شدم. تمام کتابها و معلمهایم که آنچنان از نفت ایران می گفتند برایم فروریخت!
شنیدم که در گندم خود کفا شدیم شاد شدم و بعد ها که حقیقت خودکفایی اش را فهمیدم و آنکه چگونه آتش بر مال مان می زنیم! غصه خوردم! آب شدم مثل همان یخ!
شنیدم که ماکارانی ... تولید داخل است شاد شدم و بعدها که با مدیر کارخانه صحبت کردم فهمیدم 120% کل دستگاه ها را از آلمان آورده اند. غصه خوردم! آب شدم!
شنیدم که در بنزین خودکفا شدیم!! همه گفتن! حتی بزرگان!! جشن هم گرفتیم! شادی هم کردیم. بی آنکه ذره ای تردید در خبر داشته باشم! اما حقیقت ماجرا را که شنیدم غصه خوردم! شرمگین شدم! مثل همان یخ ذوب شدم.
شنیدم که سازمانیست بس عظیم و آنچنانی و محصولاتی اینچنینی وارد که شدم غصه خوردم! گریه کردم! باز هم فروریختم!
شنیدم که تعداد مقالاتمان زیاد هاست! رتبه ها داریم! وقتی مقاله نوشتن ها را دیدم! غصه خوردم! مثل قالبهای یخ ذره ذره آب شدم!
-------
اما حالا هر چه میشنوم، دیگر شاد نمیشوم! دیگر شگفت زده نمی شوم! چتری از تردید روی سرم هست! و نگاهی همراه با افسوس به آنها که چه ساده انگارانه شاد می شوند!
من دیگر آن کودک ساده لوح نیستم. لکن هنوز غصه می خورم. آب میشوم ذره ذره!
.: Weblog Themes By Pichak :.