به آثار گذشتگان که نگاه می کنم، به معماری و سبک بنای آنها، به روح و لطافتی که در آنها موج میزند، به ظرافتی که دارند و به آثاری که از آنها بر جای مانده است از علم و فلسفه و شعر و هنر که نگاه می کنم. این سوال در ذهنم نقش می بندد که این اثر درون است یا برون؟
یعنی اگر همچو حافظی در این دیار و فضایی نبود باز هم چنین غزل سرایی می کرد؟ اگر در شهری پرترافیک و دود و دم با مردمانی اینچنینی می زیست باز هم می سرایید؟
یا برون تاثیری ندارد و هر چه هست جوشش درون است؟ چه این دیار باشی، چه آن دیار؟
چه در ترافیک صبحگاهی باشی و همراه غبار محلی، چه بر چشمه رکن آباد نظر کنی و در باغ و بستان قدم گذاری؟
چه در اتاقی و پنجره های آهنی مشرف به آپارتمان روبرویی، چه در اتاقی آیینه کاری و پنجره های مشبک طراحی شده با شیشه های رنگی مشرف به حوضی و فواره ای و باغی سر سبز؟
چه در آپارتمانی نهایت 150 متری با حیاطی مشاع بین همسایگان چه در عمارتی اختصاصی با باغی و درختانی و گل هایی سرمست کننده؟
و چه شد؟ چه شد آن همه هنر استاد نامی در منبت کاری و خراطی و خطاطی؟ چه شد آن شور و شعف و سرور در ابیات شعرا؟ چه شد آن ظرافت هنر آیینه کاری؟ چه شد آن همه روح و لطافت؟
و یقینا باید درونی ناب بوده باشد که چنین برونی بر جای گذاشته است!
-----------
باشد که درون ما نیز آنچنان باشد که آیندگان با دیدن آنچه بر جای گذاشته ایم در برون روحشان به پرواز درآید...
.: Weblog Themes By Pichak :.