در مجلسی که به نامتان برپاست می نشینم با احساسی گنگ و ناشناخته؛ ولی این بار این ناشناختگی بسی متفاوت است. در مجلسی هستم که معمول دوست نداشتم که باشم. نه از جهت بی رغبتی و یا اینکه بخواهم جسارتی کنم به ساحت شما. نه!! . صرفا از آن جهت که ارتباطی نمیشد که برقرار شود. حلقه وصلی نمی یافتم. با اسمتان بسی آشنا هستم از کودکی. اما با حقیقت وجودتان بسی ناآشنا. اما نمیدانم این بار چه شده است که دلمان میخواهد که با شما باشیم، در مجلس شما باشیم در عزایتان و در شادیتان. لذت می برم از اینکه نامتان می آید.
اشک میریزم از شوق حضورتان و اشک میریزم در غم نبودنتان.اشک میریزم بر آنچه که بر شما گذشت بی آنکه صورتگری کنم یا خودم را در آن شرایط گذارم یا به حال بد خود و اوضاعی که بدون شما بر ما می رود، فکر کنم. نه! من به خاطر هیچ کدام از اینها نمی گریم. من، فقط و فقط بر آنچه بر شخص شما گذشت، می گریم و اگر اشک شادی میریزم نه از آن جهت که از خاندان کرامتید، نه از آن جهت که دست رد به سینه سائل نمیزنید، نه از آن جهت که حوائج را می دهید، نه از آن جهت که بواسطه وجودتان ما هستیم. نه از آن جهت که شفاعت می کنید.نه!!می گریم از شعف، چون هستید!! چون به عالم وجود پا گذاشتید!!. شادم از آن جهت که شما هم در این عالم آفریده شده ای. آسمان و زمین هم شما را دیده اند. کائنات شما را دیده است.
اصلا شادم چون شما فاطمه ای!!.می گریم چون فاطمه ای!! . بی تاب می شوم چون فاطمه ای. رقصان می شوم چون فاطمه ای. نالان می شوم چون فاطمه ای. نمیدانم، نمیدانم که چه بر من می گذرد در این ایام سخت!؟ فقط میدانم شما فاطمه ای. و فاطمه ای که الان از آن می نویسم با همه فاطمه های سالهای عمرم متفاوت است. و این برای من کافی نیست. مشتاق بیشترین ها از بهترین ها هستم. من گوشه چشمی و نیم نگاهی نمیخواهم من تمام نظر خواهم، حتی اگر به فنا بروم و قالب تهی کنم. من ناب ترین اندیشه ها، کامل ترین برداشت ها، زیباترین حس ها را درباره شما می خواهم. من افزون بر همه اینها می خواهم.
و ما ادراک فاطمه سلام الله علیها ؟!
.: Weblog Themes By Pichak :.