تاریخ : دوشنبه 94/2/21 | 6:40 عصر | نویسنده : چونا

از همیشه شلوغ تر و غیرعادی تر بود

از بلندگو صدایی نامفهوم میآمد 

به دم در دانشگاه میرسم تابوتی را می بینم که به سمت مسجد دانشگاه هدایت میشود! و خیل جمعیت که او را همراهی میکنند!

به عزت و شرف لا اله الا الله! لا اله الا الله!

دلم یهو میریزد! کدامین فرد است که امشب دیداری دارد با خدا؟

نگاهم به بنر بزرگی میافتد استاد دانشمند فرهیخته دکتر آئینه وند...

نمیشناسمش! 

اما چه فرقی میکند؟ حالا نوبت دکتر است که جواب سوالات را بدهد!

حالا نوبت دکتر است که برگه امتحانی عمر خودش را تحویل دهد؟

و پاسخ گوی تک تک سوالاتش باشد؟

کدامین مقاله و کتاب و تحقیق و تدریسش دستش را خواهد گرفت؟

و امشب دکتر همانند دیگر انسانها در پیشگاه خداوند خواهد ایستاد!

و قطعا حسرت خواهد خورد!

آری حالا نوبت دکتر است!

تابوت دکتر در میان جمعیت جلو میرفت : به حق لا اله الا الله...

 

 

 




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ