آهنگی بسیار ملایم از رادیو پخش میشد...
شب ... و اتوبان ...
و راننده ای که در عین ناباوری با این آهنگ ملایم جنون آمیز می راند!
با آهنگی که می توانستی بخوابی یا به فکری بی تلاطم فرو بروی!
ولی راننده با همه جنون می راند!
بدون توجه به دیگر ماشین ها!
اعتماد بر وزن اعتیاد! تنها با یک حرف تفاوت! ولی اثری مخرب تر!
اعتماد نه تنها بلایی خانمان سوز که بلایی عالمین سوز
نباید اعتماد کرد نه به فرد نه به شی نه به ...
اعتماد که می کنی دقیقا از همان جا آسیب میبینی ضرر میکنی فریب می خوری ویران می شوی!
وقتی به چشمان خود هم نمیتوان اعتماد کرد چه توقعی است که به دیگری اعتماد کنی!
باید دهانت را محکم ببندی چون هیچ کس قابل اعتماد نیست هیچ کس!
و آن روز که جواب اعتمادت را دریافت کردی یادت باشد که نگویی: من به تو اعتماد کرده بودم؟!
بلکه بگویی به خودت که: چه اشتباهی کردم که اعتماد کردم!
اصلا همین که میآیی خلوت کنی همه می آیند. همه با هم میآیند.
از گذشته های دور! و نزدیک.
انگار هیچی فراموش نمی شود. همه بدیها تلخی ها ناراحتی ها نگرانی ها ناامیدی ها همه با هم میآیند.
گویی خلوتی نمی توانی داشته باشی.
اگر همه وجودت هم تنها شود این مغزت تنها نمی شود. تمام وقت در حال مرور است. در حال فعالیت! و مانع خلوت کردن!
------
با این اوصاف عجیب آن است که می گویند:
در نماز چرا همه گمشده ها پیدا می شود!؟
.: Weblog Themes By Pichak :.