دوست دارم یکی بیاید و بگوید:
بلند شو داری خواب میبینی!
ولی یه روزی اینو بهم میگن که خیلی دیره! بسی بسیار دیر...
شکسپیر می گوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،
و بعضی بزرگی را بدون آنکه بخواهند با خود دارند!
----
تامل کردم و اندیشیدم.
بعد الان جمله آخر با اول چه فرقی داشت؟ یعنی جناب شکسپیر به چه اندیشیدن؟!!!
یادم باشد:
اولین بار که میخواهم موسیقی ای گوش بدهم تنها باشم!
اینجوری بعدا اون موسیقی دیگه یادآور هیچ کس و هیچ واقعه ای نخواهد بود!
روزگار است دیگر چه می شود کرد؟!
راست گفتیم باورمان نکردن...
حالا دروغ میگوییم باورمان می کنند...
تا آنجا که خودمان هم دروغهایمان را باور کرده ایم...
روزگار است دیگر چه میشود کرد؟!
او هم مرد،
فی الواقع ازش خبری نداشتم تا اینکه خبر مرگش را آوردند!
مثل فحش است اما فحش نیست: خبر مرگش را آوردند!
حالا خانواده ای عزادار و بیشتر بهت زده!
تنها چیزی که ازش به یاد دارم لبخند روی لبهایش هست همیشه می خندید یا میتوانم بگویم همیشه خندان می دیدمش!
حالا او هم مرد! سخت یا آسانش را نمیدانم خودش بهتر میداند!
حالا از الان تا کی باید حساب بدهد و پاسخگو باشد...
روزی هم نوبت شماست که الان داری این نوشته را میخوانی!
---------
و ما غرک بربک الکریم!
.: Weblog Themes By Pichak :.