سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 93/4/6 | 4:2 عصر | نویسنده : چونا

یکسال از زمانی که ویرانم کردی و ویران شدم میگذرد

یکسال از زمانی که خرابم کردی و خراب شدم می گذرد

یکسال است که نظاره ام می کنی و نظاره ات می کنم

یکسال است که بیچاره ام کردی و بیچاره شدم

یکسال است که نفس نفس هایم را می شماری و می شمارم

یکسال است که لحظه لحظه زندگیم را در دست داری  و در دستم گذاشتی

یکسال است که مضطرم کردی و مضطر شدم

یکسال است که وعده دادی و مستجاب نشدم

یکسال است که مستجابم کردی و اجابت نشدم

یکسال است که کافرم کردی و شاکرت شدم

یکسال است که نشانم دادی و نشانت دادم

یکسال است که آه می کشم و آه میکشی...

 

اما الهی و حبیبی من لی غیرک حتی اگر این یکسالها هزاران سال شود




تاریخ : چهارشنبه 93/4/4 | 8:22 عصر | نویسنده : چونا

نیازی نیست حتما باران ببارد تا همه چیز کیفیت HD بگیرد و نسیمی بوزد و طراوتی حاصل شود

تا تو را زیبا ببینم زیبا بخوانم و  به بی نهایت برسم مست شوم غرق شوم و عاشقت شوم آن هم شاید!

باید بی باران بی نسیم بی شبنم بی کیفیت HD تو را زیبا ببینم. مست شوم غرق شوم عاشقت شوم آن هم شاید!

واقعا باید چشمها را شست جور دیگر باید دید...

باید با چشمان غیر مسلح ماه را دید...

باید ...

یا الهی تساعدنی!




تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 4:15 عصر | نویسنده : چونا

گاهی میخواهی زندگی را بگذاری روی دور تند!

برود, بدود، بشود 40 سال بعد! 50 سال بعد.

با سرعت نور برود تا چندین سال بعد. 

حتی بروی ببینی! فلانی مرده است. آن یکی هم.  یا بچه فلانی چه عوض شده بزرگ شده  ازدواج کرده و بچه دارد!

آن یکی چه پولدار شده و به یاد بیاوری که چقدر هشتش گرو نه اش بود.

آن یکی طلاق گرفته مدتها ست!

دیگری هم رفته به جای دیگر. اصلا هیچ کس نمیداند کجاست.!!؟

فلانی هنوز آدم نشده و با این همه سنش هنوز مثل گذشته هاست!

بروی روبروی آن دیگری زل بزنی به چشمهایش و بگویی عجب نامردی بودی، تهوع آور. هنوز هم تهوع آوری. و او آن قدر پیر و فرتوت شده باشد که حتی نشنود چه می گویی! و با عینک های ته استکانی اش نگاهت کند. 

آن یکی اصلا در حال مرگ است و تمنا میکند به خاطر ظلمهایی که کرده ببخشیش. و تو فقط نگاهش می کنی و حال حرف زدن هم نداری.

دیگری با اینکه سنی ازش گذشته هنوز خندان و شاد است مثل جوانی هایش انگاز زمان بر او عبور نکرده.

اصلا چقدر آدمهای دور و برت تغییر کرده اند. خیلی ها نیستن.

سری به بهشت زهرا میزنی قبرهایی که 40 یا 50 سال پیش میرفتی پیششان و فاتحه ای، اصلا حالا یا نیستن یا محلی از اعراب ندارند.

یا حتی ببینی قبری را دارند آماده می کنند می گویی برای کیست؟ وقتی اسم را می شنوی میفهمی برای توست! 

گاهی میخواهی زندگی را بگذاری روی دور تند!

 




تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 12:21 عصر | نویسنده : چونا

وقتی حر بن یزید ریاحی حرفاهایش را زد هنگامه اذان ظهر شد هر دو گروه آماده نماز جماعت شدند. یکی از یاران امام نزد حر آمد و گفت: آیا با ما نماز میخوانید یا خود نماز میخوانید؟

حر مستاصل ماند چه بگوید؟ میدانست اگر نمازی هم قرار است مقبول باشد نماز پسر رسول الله است. میدانست که حسین کجا و حر کجا؟ حر خوب میدانست که اگر هم به حسین اقتدا کند از جانب عمر سعد به مشکل بر می خورد. اما حر جوابی نیکو داد و گفت: ما به سنت رسول الله عمل می کنیم. پیامبر خدا هرگاه دو گروه مومن هنگام نماز به هم می رسیدند می فرمودند یک امام جماعت برای هر دو گروه باشد و همه با هم نماز بخوانند که این به وحدت نزدیک تر است. لذا ما به شما اقتدا می کنیم. لبخندی بر چهره آن یار امام نشست. و نهایت آن شد که می دانیم. *

-----

اما امروزه در همین ارض کرب و بلا در همین صحن زیبا و ملکوتی حسین بن علی (ع) دو گروه مومن جدا می شوند و هر گروه امام خود را دارند. و باید حواس خود را شش دانگ به بلندگو ها بدهی که الان کدام رکوع و سجود برای گروه توست به جایی که به نماز بیندیشی!!!!!!

(و بگذرم از آنچه بعد از نماز رخ میدهد از رفتار مردم با امام جماعتشان که نمیدانم چه معنا و لزومی دارد!!!!!!!)

هر روز با خود می اندیشیدم که چرا اینگونه است؟ واقعا نمی شود در این مکان همه به یک امام اقتدا کنند؟ چرا تفرقه؟ چرا جدایی؟ آن هم در چنین مکانی؟!!

از هرکس سوال کردم و دلیل خواستم همه ابتدا دلیلی می آوردند که خودشان هم قبول نداشتند بعد با اندوهی سرشان را پایین می انداختند و ترجیح می دادند نمازهایشان را در حرم حضرت عباس (س) بخوانند و با دلی شکسته از صحن اباعبدالله که گفته می شود نماز در آنجا حتما مقبول است خارج می شدند.

آیا نمیشد یک روز آقای کربلایی ... نماز بخواند روزی حاج آقا سید ... ؟ یا حتی نماز صبح را او بخواند ظهر را دیگری و مغرب را دوباره فلانی؟

چه حکمتیست در امام جماعت شدن چه ثوابی است در اینگونه نماز خواندن که هیچ کدام به فکرشان نرسیده که چنین کنند؟

هر روز هنگامه نماز دلم می شکست میگرفت و میگفتم چه چیزی عوض شده است از آن زمان تا الان که با افتخار میگوییم ما اهل کوفه نیستیم!!!؟ 

دلمان را به کدامین دین و اعتقاد و عمل و ایمانمان خوش کرده ایم؟!!!!

------------------

* نتوانستم سندی برای این سخن پیامبر ص پیدا کنم البته بسیار ناچیز گشتم. 

اما حتی اگر سندی هم پیدا نشود به نظرم اینگونه نماز جماعت خواندن لزومی ندارد.

 

 




  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار
  • کد موسیقی برای وبلاگ